شب سردي است،ومن افسرده.
راه دوري است،وپايي خسته
تيرگي هست وچراغي مرده
مي كنم،تنها،ازجاده عبور:
دورماندندزمن آدم ها.
سايه اي ازسرديوارگذشت،
غمي افزود مرابرغم ها
فكرتاريكي واين ويراني
بي خبرآمد تابادل من
قصه هاسازكندپنهاني
نيست رنگي كه بگويدبه من
اندكي صبر،سحرنزديك است
هردم اين بانگ برآرم ازدل:
واي،اين شب چه قدرتاريك است!مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران راهم غم هست به دل،
غم من،ليك،غمي غمناك است!!!!!!!!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: <-TagName->
|